Perso Tajik Literature


سماک عیار


مولف اخبار و راوی قصه فرامرز


جمع‌آورندهٔ کتاب روایت کند که وقتی از اوقات جماعتی از دوستان موافق حکایتی از من درخواست کردند و آن حکایت آغاز کردم به خرمی و فیروزی به توفیق خدای عز و جل در بهترین روزی و شریف‌ترین ساعتی... و نمودم بدان پایه که طاقت بود، بیاراستم و در هم افکندم و ترتیب کردم و بپرداختم حکایتی از غرایب و عجایب مناظرات عالم، خوش‌تر از اوقات عالم. از بحر آن که هرچه در جهان هست اسباب است، و جهان و کار و کردار جهانیان در وی مجموع است از عشق و وصل و هجر و دوری و نزدیکی و دلازاری و مهر و کینه و دوستی و شادی و غم، راحت و بلا و رنج و جدایی و فراق و نیازمندی و به کام رسیدن و ناکامی و مراد به حاصل آوردن و از دست بدادن، دلتنگی و نشاط کردن و دژم (غمگین) بودن و مرگ و زندگانی، جنگ و آشتی و صلح و پیکار، مخاصمت (دشمنی) و موانست (دوستی)، مجادلت و محاکمت، عربده و هشیاری، بسیار گفتن و خاموشی، ناز و نیاز، انجام و آغاز، شهر و بیابان، کوه و صحرا، دریا و زمین، هوا و جزیره‌ها، قلعه‌ها و طلسم‌ها، عجایب‌ها، گنج‌های نهانی و آشکارا، دیو و پری و بهایم (جانوران خانه) و سباع (درندگان)، دد (جانوران درنده) و دام (جانوران گیاه‌خوار)، وحوش و طیور، بحر و بر، پادشاه و رعیت، امیر و پهلوان، سرهنگ و حاجب، دستور و ندیم، نایب و وکیل، توانگر و درویش، وضیع و شریف، جوان و پیر، طفل برازبان و کودکان، دانا و نادان، جوانمرد و بخیل، حکیم و فیلسوف، گربز و عاجز، عاقل و جاهل، دانشمند و بی‌خرد، قوی و ضعیف، اسیر و ستمکار، مکر و حیلت و دستان و چاره، شب‌روی و عیاری، کارسازی و تدبیر، کاردانی و تلبيس، خوب‌کاری و رأی نیکو نهادن و راه نمودن، و بدکاری و رندی و رازداری و راز آشکارا کردن، امانت‌داری و خیانت، و مراد و مقصد، دانش و رامش، فرهنگ و توانش، پادشاهی و میدان‌داری، جنگ و شکار کردن، لشکر کشیدن و دانستن هر کار و چاره ساختن از راه پسندیده از هرچه در جهان بوده است و خواهد بود و در حکایت هست، جمع کردیم و نوشتیم، تا دوستان را در خواندن این کتاب جان افزاید، در شنیدن راحت دل بود و عاشقان را مونس روان بود و جوانان را اقلاموزی بود، بیدلان را نوازش بود، جهانیان را عبرت بود، عالمیان را فکرت بود و عاقلان را تربیت بود و خردمردان را دستگیر بود و فاضلان را نمایش بود و زیرکان را آزمایش بود، دستوری بود پادشاهان را در پادشاهی کردن و داد دادن و قاعدهٔ ملک بر پای داشتن و چنان که عاقلان باعقل و خردمندان باخرد و زیرکان بادانش و کافیان را پسندیده آید
Чунин аст расми саройи дурушт, Гаҳе пушти зину гаҳе зин ба пушт. (Фирдавси)